به نام خدای خوبیها

کاش می توانستیم به زمان بگوییم که متوقف شود.

کاش به چرخ می توانستیم بگوییم که بایستد.

کاش به تاریخ می توانستیم بگوییم که درست مثل لحظه پایانی یک نمایش ، ثابت بماند.

کاش به معنویت می توانستیم بگوییم که جایش را از صدر مجلس خالی نکند و جلوی در خروجی ننشیند.

کاش به مادیات میشد گفت که سرش را از زیر پای افراد در نیاورد و خودش را تا دل ها و مغزهایشان بالا نکشد.

لحظه ای درنگ ! این جا ساحلی هست ، چشمان نیلگون این مولود را می گویم ، چقدر آبی است!

گویا با عشق عهدی دیرینه دارد!

لحظه ای درنگ ...که این چشم ها همراه با آهنگ متین گامهایتان چه بی شکیب می گریند!

عزیزا ! در ساحل چشم هایت تمنایی هست. خوب می دانم که تو قصه فردا را می خواهی ؛بی گمان حدیث انتظار را تو نیز خوانده ای.

آن دم که مادر به یمن میلادت از چمن زار سرخگون دل،گل نرگس را می چیده است!

برخیزم ! انگار آن سوی دشت کسی مرا به خود می خواند؛ راستی !! هم اینک تا کجای عشق ره سپرده ام؟

و من20 ساله شدم!

آیا در این 20 سالی که از عمرم گذشته توانسته ام خودم را بشناسم یا ...؟

آیا توانستم خدای خودم رو اون طور که باید بشناسم؟

" من عرف نفسه فقد عرف ربه"

کسی که خود را بشناسد خدای خود را شناخته است.

خدایا ازت می خوام منو در شناخت کامل خودم یاری کنی!

چه خوب است با هر تولدی یادی هم از مرگ کنیم!!

"منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تاره اخری"

شما را از خاک آفریدیم و باز به خاک بر می گردانیم و در مرحله سوم از خاک بر می انگیزیم...

به امید روزی که راه مستقیم خداشناسی را در پیش گیریم و به واسطه آن از پیچ و خم های قیامت و صراط گذشته و به همراه محمد(ص) و آلش در منزل آخر که بهشت است داخل شویم.

آمین یا رب العالمین

التماس دعا